سرخط خبرها

امیر شعر و ادیب مملکت | درباره میرزا صادق‌خان ادیب الممالک فراهانی که هم سیاست‌مدار بود، هم روزنامه‌نگار و شاعر

  • کد خبر: ۳۴۹۲۲۶
  • ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۷
امیر شعر و ادیب مملکت | درباره میرزا صادق‌خان ادیب الممالک فراهانی که هم سیاست‌مدار بود، هم روزنامه‌نگار و شاعر
ادیب‌الممالک‌فراهانیوقتی در سال۱۳۱۸ قمری (۱۲۷۹ خورشیدی) برای تصدی موقوفه خانوادگی قائم مقامی‌ها به مشهد می‌آید، نخستین روزنامه مشهد را نیز با عنوان «ادب» منتشر و راه را برای روزنامه‌نگاری در این اقلیم باز می‌کند.
حسین بیات
خبرنگار حسین بیات

به گزارش شهرآرانیوز؛ اگر نام «میرزا صادق‌خان امیری ادیب‌الممالک فراهانی» را در اینترنت جست‌و‌جو کنیم، فقط به یک تصویر و چند‌مطلب برمی‌خوریم که نقش او را در روزنامه‌نگاری، به‌خصوص در انتشار نخستین روزنامه مشهد، بازگو می‌کنند؛ اما واقعیت این است که او سوای نقشی که در عرصه روزنامه‌نگاری ایفا کرده، در سپهر سیاسی دوره قاجار و در عرصه ادب و فرهنگ ایران نیز چهره‌ای درخشان داشته است.

ادیب‌الممالک‌فراهانی کسی است که وقتی در سال۱۳۱۸ قمری (۱۲۷۹ خورشیدی) برای تصدی موقوفه خانوادگی قائم مقامی‌ها به مشهد می‌آید، نخستین روزنامه مشهد را نیز با عنوان «ادب» منتشر می‌کند؛ روزنامه‌ای که تا حدود دو سال تنها نشریه منتشره در خراسان است و راه را برای روزنامه‌نگاری در این اقلیم باز می‌کند، اما علاوه‌بر‌این، او یک سیاستمدار زبده و شاعری توانا در سبک عراقی است، به‌طوری‌که «حسن وحید دستگردی»، از شاعران و سخنوران اواخر قاجار، در مقدمه «دیوان کامل میرزاصادق‌خان امیری ادیب‌الممالک فرهانی قائم‌مقامی» که خودش در سال‌۱۳۱۲‌خورشیدی تدوین و حاشیه‌نویسی و در «مطبعه ارمغان» منتشر کرده است، او را بزرگ‌ترین استاد سخن عراقی در قرن اخیر می‌داند.

دستگردی چاپ دیوان ادیب را یک آرزوی دیرینه می‌داند که همیشه بر دل شاعر بزرگی، چون رهی معیری مانده است. به‌هر‌روی در این کتاب شرح‌حالی از ادیب‌الممالک به نقل از دفتر‌های وی و به قلم خودش آمده است که می‌تواند در معرفی دیگر‌وجوه زندگی این چهره برجسته یاری‌رسان باشد. گزارش ذیل نیز با استناد به همین خودنوشت و توضیحات درج‌شده برای روزنامه ادب در جلد اول تاریخ جراید و مجلات ایران، تألیف محمد صدر‌هاشمی، گردآوری شده است.

امیر شعر و ادیب مملکت

ادیبی از نسل علی بن‌حسین (ع)

در مقدمه «دیوان کامل میرزاصادق خان امیری ادیب‌الممالک فرهانی قائم‌مقامی» به کوشش وحید دستگردی (۱۲۵۸–۸ دی ۱۳۲۱)، زیر عنوان «شرح نژاد و گزارش حال این بنده درگاه محمدصادق الحسینی معروف به میرزا صادق‌خان» چنین آمده است: «پوشیده نماناد که کنیت این بنده ابوعیسی است به نام پسرم «عیسی» که درسن ده‌سالگی در قصبه بیجار گروس در سال ۱۳۰۸ هجری [قمری]به مرض آبله وفات یافت. نامم محمدصادق است که به‌عنوان «میرزاصادق خان» اشتهار دارد. لقبم از نخست «امیر‌الشعرا» بود و اکنون «ادیب‌الممالک» است.

پدرم، «حاجی میرزا‌حسین»، پسر «میرزا‌صادق» که پدرش، «میرزا‌معصوم»، متخلص به «محیط»، از معاریف ادبا و بلغای صدر سلطنت قاجاریه که ذکرش در دفاتر آن عصر از قبیل کتاب «انجمن خاقان»، تألیف فاضل‌خان گروسی و «گنج شایگان»، اثر خامه میرزا طاهر دیباچه نگار، با مختصری از شعر شیرینش درج شده. وی برادر میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام است که صاحب‌دیوان و منشئات و وزیر محمدشاه قاجار بوده. مادر پدرم نیز دختر میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام است؛ همچنین مادرم از هر دو سو فرزند برادر میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام بوده که از اعاظم وزرا و دانشمندان قرن سیزدهم هجری و نوزدهم میلادی به‌شمار می‌رود. 

اجداد امجاد قائم‌مقام را در هر‌دوره با وجود وزارت، «میر مهردار» می‌خواندند و نسب میرزا‌عیسی بر طبق شجره که نزد نگارنده موجود است، به ۳۶ پشت تا علی‌بن الحسین (ع) پیوسته شود، اما ولادت این بنده از قرار زایجه که مرحوم میرزا‌مهدی منجم‌باشی خراسانی که از اساتید فن بود، نگاشته، دوازده دقیقه به طلوع آفتاب مانده روز پنجشنبه چهاردهم شهر محرم‌الحرام سنه‌۱۲۷۷‌هجری [قمری]مطابق سنه ۱۸۶۰‌میلادی و از قرار تصریح درجه طالع به نمودار بطلمیوس واقع شده است.»

تاریخی که ادیب‌الممالک نوشته برابر است با پنجشنبه، ۱۱‌اسد (مرداد) ۱۲۳۹ خورشیدی و ۲ اوت ۱۸۶۰ میلادی؛ ازاین‌روی دیروز صدوشصت‌وپنجمین سالگرد تولد او بوده است. او در ادامه نوشته است: «امتیازی که بنده و برادرانم را از سایر افراد خانواده میرزا عیسی قائم‌مقام می‌باشد، آن است که امهاتم همگی از خواتین زمان و جلایل نسوان جهان بوده، چنان‌که در نسب و نژاد آنان تفتیش کنند یک تن کنیز و برده و زرخرید یا سوقه و داه و پرستار و از طبقات پست در جدات و امهاتم دیده نشده؛ بر‌خلاف سایر خویشانم که سراسر خونشان با خون این‌گونه‌کسان آمیخته شده و هیچ‌یک از ایشان محض و خالص و صافی نیستند.

پدرم در روز غره شوال که عید فطر و از ایام مقدسه اسلامی است در سنه‌۱۲۹۱‌هجری، مطابق سنه ۱۸۷۴ میلادی، گیتی را وداع کرد و چهار پسر و دو دختر از او بر جای ماند. این بنده سومین پسر وی بودم. تاکنون یک برادر و یک خواهرم از دنیا رفته‌اند و دو برادر و یک خواهر به‌جای دارم. این خواهرم که در قید حیات است از زنان ادیبه ایران به‌شمار می‌رود. نامش «فاطمه‌خانم» است و «شاهین» تخلص می‌کند. شعرش به طراوت و حلاوت مشهور شده و در خاتمه کتاب «خیرات حسان» قصیده‌ای از وی ثبت گشته است.»

امیر شعر و ادیب مملکت

سال‌های سیاه با شعر تمام شد

ادیب‌الممالک در ادامه از قرض‌دار بودن پدرش در هنگام مرگ گفته و اینکه طلبکاران به تحریک ناصر‌الدوله عبدالحمید میرزا، فرزند ارشد شاهزاده فرمان‌فرمای فیرو‌زمیرزا، عم ناصرالدین‌شاه که حکمران و رئیس قشون عراق بوده، به مطالبه برخاسته‌اند، طوری که کار خانواده ادیب به پریشانی انجامیده و در سال ۱۲۹۳ قمری به همراه برادر مهترش میرزا سیدمهدی پیاده و با دشواری تمام به قم و سپس تهران رفته‌اند.

او نوشته است: «به خانه مرحوم آقامیرزا‌علی، پسر مرحوم میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام، رفتیم. کار استیفای خراسان با میرزاعلی بود... میرزاعلی اول سخنی که با ما به زبان راند از راه اشتلم و تندی بود که عبث در اینجا آمده و باعث سوءظن ناصرالدوله از من شده‌اید. سپس در عمارت بیرونی خود ما را جای داد و از مدخل اوقافی که تولیتش با وی بود معاشی معین کرد.

شب‌های زمستان در ساعت ۵ و ۶ از‌شب‌رفته شام ما را می‌دادند، زیراکه بایستی بعد از همگان نوبت به ما رسد.... پسرانش هر‌لحظه به ما طعنه همی‌زدند و سخن‌های گوشه‌دار همی‌گفتند و سبب آن بود که ما دعوی دانش می‌کردیم و آنان رشک همی بردند.

آقامیرزا علی سپرده بود که ما را از خانه به‌درشدن نگذارند و به مهمانان وی که اهل دانش و فن هستند، بازنشناسانند. بر‌این‌گونه عمری به‌تلخی گذراندم. مادرم نیز با فرزندان صغار خود از سوء سلوک حکام فرارا وارد تهران شده و در خانه تنگ و تاریکی فرود آمد. میرزاعلی او را نیز از عایدات وقف کفافی که «لَا یُسْمِنُ وَلَا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ» می‌شد، برقرار کرد.

ادیب‌الممالک زندگی زندانیان را بهتر از زندگی این دوره خود توصیف کرده است تا اینکه بالاخره روزی از کثرت بینوایی قصیده‌ای در شکایت از روزگار گفته و تخلص آن را به مدح شاهزاده طهماسب‌میرزای مؤیدالدوله می‌گوید که مردی بزرگ و دانشمند بوده است. حسنعلی‌خان گروسی امیرنظام که در آن هنگام وزیر فواید بوده و خاندان او را می‌شناخته، ادیب جوان را به شاهزاده معرفی کرده و امکان سخن‌گفتن را به او داده است. ادیب نوشته است: «وزیر فرمود که آیا شعری در مدیحه حضرت والا گفته‌ای؟

عرض کردم: بلی! فرمود: بخوان. باز تأمل کرده منتظر امر آن حضرت شدم تا به ابرام وزیر اجازت داد و شروع به خواندن کردم. شهزاده گوشش به گفته من بود و نظرش بر صفحه‌ای که بر آن چیزی می‌نوشت. وزیر در هر بیت آفرین می‌گفت، در این اثنا شاهزاده در شرح یکی از مقطوعات تأمل کرده و معنی آن را از بنده سؤال کرد. 

فورا جواب گفتم. تحسین فرمود و گفت: عجبا که به این کودکی پیرانه شعر می‌گوید. چون قصیده به‌پایان آمد وزیر فواید از حضرتش تمنی کرد که مرا در زمره چاکران جای دهد. شهزاده فرمود: امروز شاهنشاه ایالت ملایر و تویسرکان و نهاوند را به من تفویض فرموده و هر یک از پسرانم را به حکومت شهری نامزد کرده‌ام، اگر خواهد با یکی از امیرزادگان او را همراه کنم.»

فردای آن روز شاهزاده مؤیدالدوله می‌خواهد طبع ادیب را در بداهه‌سرایی بسنجند آن هم با وزنی دشوار. خروجی کار تعجب حاضران و او را به‌دنبال داشته، به‌طوری که رو به حاضران گفته است: «این جوان در فضل و هنر اعجوبه عصر و فوق‌العاده دهر است.»

ادیب‌الممالک نوشته است: «پس مرا به پسرش، غلامحسین‌خان، حکمران قطعه تویسرکان، باز سپرد و در این باب رقمی برنگاشت، آن رقم در کتابخانه من موجود است ولی نتوانستم که در خدمت مخدوم خود مسافرت سازم.

آن‌طور که در خودنوشت ادیب آمده، علت ناکامی‌اش دراین‌خصوص نامه‌ای است که آقامیرزا علی به شاهزاده نوشته است، اما چندان هم مهم نیست، چون به‌هر‌روی ادیب پایش به دربار شاهزادگان باز شده است و ازآن‌پس به‌عنوان یک چهره ادیب و کاردان شناخته شده است.

امیر شعر و ادیب مملکت

امیرالشعرای مظفری

سید‌علی‌اصغر بصیر‌العداله قائم‌مقامی که برادر صلبی و بطنی کوچک‌تر ادیب‌الممالک است، شرح‌حال او را برای دستگردی چنین نگاشته است: «میرزا صادق خان ادیب‌الممالک متخلص به ا‌میری در سال ۱۲۹۷قمری جبرا مسافرت به اصفهان کرده، چندی ندیم صارم‌الدوله بوده، در ۱۲۹۸ دختر حسن‌خان‌فراهانی را به همسری اختیار کرده، سه دختر و یک پسر از او آورد و همه متوالیا وفات یافتند.

در ۱۳۰۲ عیال دیگری اختیار کرد و از او دختری به وجود آمد که او را به نایب‌التولیه خراسان* شوهر داد و در سن بیست‌سالگی وفات یافت. در ۱۳۰۵ قمری میرزاعلی اصغرخان اتابک او را به سررشته‌داری بنایی علی‌آباد و منظریه راه قم منصوب داشت و در قم توطن گزید و اشعار چهار باب صحن جدید قم از آثار اوست؛ سپس به عتبات مسافرت کرده، دو سال در آنجا زیست و آنگاه با امیرنظام تبریز رفته نزد مظفرالدین‌شاه مقام و احترامی بسزا حاصل و لقب «امیر‌الشعرایی» یافت و تخلص خویش را بدین مناسبت بدل به «امیری» کرد.»

مدیر روزنامه‌های قاجاری

اما یکی از کسانی که درباره ادیب‌الممالک نوشته است، سید احمدخان ملک‌ساسانی (۱۲۶۰-۱۳۴۶ خورشیدی)، ملقّب به القاب ِاحتشام‌حضور و محتشم‌السلطان، نویسنده، سخنور و مورِّخ ِفقید است که در یک رساله ۳۲‌صفحه‌ای چاپ برلن به زندگی ادیب‌الممالک پرداخته است.

او در شرح‌حال ادیب پس از سال‌۱۳۰۷‌قمری، برابر با ۱۲۶۷‌خورشیدی، نوشته است: «سال‌۱۳۰۷‌قمری در ایام پیشکاری حسنعلی‌خان امیرنظام که میرزا صادق‌خان به تبریز رفته، هنوز «پروانه» تخلص می‌کرد. در ذیحجه ۱۳۰۷ در تبریز «امیرالشعرا» لقب یافته و از آن به بعد «امیری» تخلص کرد.

در اوایل ۱۳۰۹ امیرنظام از تبریز به حکومت کرمانشاه و کردستان مأمور شده ولی امیرالشعرا تا ۱۳۱۰ در آذربایجان مانده است. در ۱۳۱۱ نزد امیرنظام به کرمانشاه و کردستان رفته. در ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ در تهران جزو دارالترجمه دولتی کار می‌کرده، در شهر صفر ۱۳۱۴ با امیرنظام دوباره به آذربایجان رفته، در ۱۳۱۶ در آنجا معمم شده، همان ایام نایب‌رئیس مدرسه لقمانی گردیده و انتشار روزنامه ادب را در تبریز در آن سال شروع کرده و تا اواخر ۱۳۱۷ در آن شهر بوده است.

در اوایل ۱۳۱۸ از تبریز به قفقازیه و خوارزم و از آنجا به خراسان رفته و تا ۱۳۲۰ قمری در مشهد مقدس روزنامه ادب را نشر می‌داده و اواخر این سال به تهران رفته است. در محرم ۱۳۲۱ که ندیم‌السلطان وزیر انطباعات روزنامه «ایران سلطانی» دایر کرده ادیب‌الممالک، سردبیر آن روزنامه شده و تا اواخر ۱۳۲۲ در آنجا کار می‌کرده است.

در ۱۳۳۲ که در بادکوبه روزنامه ارشاد نصف به فارسی و نصف به ترکی در تحت مدیریت احمد آقایوف قرباغی تأسیس شده، قسمت فارسی آن را ادیب‌الممالک می‌نوشته. هشتم شوال ۱۳۲۴ که روزنامه مجلس در تحت مدیریت میرزا محمدصادق طباطبایی در تهران دایر گردیده، سردبیری آن روزنامه در عهده ادیب‌الممالک بوده.

در جمادی‌الاول ۱۳۲۵ روزنامه عراق عجم را خود در تهران تأسیس نموده. در جمادی‌الآخر ۱۳۲۸ قمری جزو مجاهدین فاتح تهران مسلحا وارد شهر شده. در ۱۳۲۷ تا ۱۳۲۹ رئیس عدلیه عراق بوده. در ۱۳۳۰ رئیس عدلیه سمنان شده و هم در آن زمان دختر منحصربه‌فردش در تبریز وفات کرده.

در ۱۳۳۲ از طرف وزارت داخله، مدیر روزنامه نیم‌رسمی «آفتاب» شده. در ۱۳۳۴ به ریاست صلحیه ساوجبلاغ تهران مأمور گردیده در ۱۳۳۵ به ریاست عدلیه یزد مأمور شده در آنجا سکته ناقص کرده؛ در سال ۱۳۳۶ قمری (۱۲۹۷ خورشیدی) در سن پنجاه‌و‌هشت‌سالگی در تهران وفات‌یافته و در امامزاده عبدالعظیم در صحن مرحوم آقا محمدصادق مجهد‌طباطبایی در حجره مرحوم میرزا‌ابوالحسن‌خان قائم‌مقام مدفون گردیده است.»

بزرگ شاعران

آن‌طور که دستگردی درباره مقام شعری ادیب‌الممالک نوشته است بر تمام معاصرین خود، بدون استثنا، در شعر و شاعری مقدم و نسبت آنان به او نسبت قطره به دریا و ثری با ثریاست. ادیب از نه‌سالگی شعر می‌گفته و دستگردی نوشته است: «در دوره تجدید حیات ادبی که از نشاط اصفهانی آغاز و به ادیب‌الممالک ختم می‌شود، پس از حکیم قاآنی و سروش و یکی‌دو نفر دیگر بر تمام شعرا برتری و تفوق دارد.

به‌علاوه تصادف وی با عصر مشروطیت و انقلاب و دچارشدن در کشمکش سیاسی میدان نبوغ و عبقریتی به دست او می‌دهد که در دست احدی از شعرای سلف از باستان تاکنون نبوده و به همین سبب دیوان این استاد بعد از دواوین سته یا سبعه اساتید باستان بر اغلب دواوین رجحان دارد.»

دستگردی همچنین ادیب را در علوم ادب و لغت فارسی و تازی استاد برشمرده است: «حافظه قوی‌مایه وی، او را قدرت داده که از تمام علوم ادب و لغت در موقع انشای شعر استفاده کند و در علم انساب و تاریخ عرب نظیری برای او از قدیم و جدید دیده نمی‌شود و کسی در قصاید وی به کنه معنی نتواند رسید، جز آن که در علم انساب و تاریخ عرب زحمت فراوان برده باشد. در علوم حکمت و ریاضی و نجوم و جفر و رمل و کف‌شناسی نیز بیش از آنچه برای یک شاعر لازم است، تحصیلات داشته است. در زبان روسی، کلدانی، ترکی، پهلوی، مختصری فرانسه و انگلیسی نیز دست داشته. خود گوید:

تخم علم خود اگر در دل خاک افشانم
برفتد بیخ خرافات و نشان اوهام؛ الخ

با استناد به آنچه در دیوان ادیب آمده است او تألیفات متعدی داشته است، از جمله «صیقل‌المرات در جغرافیا، سماء‌الدنیا در هیئت جدید، تابش مهر، فلک‌المشحون، تحفه‌الوالی در عروض، مقامات امیری، رشحات الاقلام، دیوان پارسی پیوسته فرهنگ، رساله در عقد انامل» که متأسفانه اغلب این رساله‌ها مفقود شده است.

*البته گویا همسری نایب‌التولیه اشتباه است و دختر ادیب همسر شخصی به نام مهردار خراسانی بوده که شعر هم می‌گفته است.

سه‌گانه ادب

ادیب‌الممالک روزنامه ادب را در سه دوره زمانی مختلف و در سه شهر تبریز، مشهد و تهران منتشر کرده است. او ابتدا این روزنامه را در سال۱۳۱۶ قمری تا دو سال به تعداد ۲۲ شماره در تبریز نشر داده است، سپس به مشهد آمده و ادب را از روز چهارم ماه رمضان ۱۳۱۸قمری شروع کرده، اما ناچار شده است بعد از شروع سال سوم به تهران برود و نشریه را در آنجا دایر کند.

ادیب‌الممالک اولین شماره روزنامه ادب را در تهران در تاریخ دوشنبه، ۲۷ رجب ۱۳۲۱ قمری، منتشر کرده و توانسته است تا سال ۱۳۲۴ قمری به نشر آن در پایتخت ادامه دهد.

امیر شعر و ادیب مملکت

نخستین شماره ادب منتشره در مشهد، دیباچه منظومی دارد که اثر طبع مدیر روزنامه یا همان ادیب‌الممالک است. در بخشی از این مقدمه منظوم آمده است:

ایا خواجه از داور هست و بود
به جان تو و خاندانت درود

بر آن پیشکار جوانمرد تو
بر آن دختر ناز‌پرورد تو

بر آن پیشوایان با فر و داد
که دارند از شیر یزدان نژاد

همه وارث تاج‌وتخت تواند
همه میوه‌های درخت تواند

به‌ویژه علی بن موسی که هست
مرا دامن مهرش اینک به دست

برد آسمان بر زمینش نیاز
کند کعبه در آستانش نماز

به فر وی این نامه را ساختم
به امیدش این نکته پرداختم

که او در جهان پادشاه من است
ز نیرنگ اختر پناه من است

چو کردم ز خاکش پر از نافه مغز
همه کار من گشت ستوار و نغز

بریدم بسی بند‌های شگرف
برون آمدم از بن چاه ژرف

به نام تو‌ای شاه گردن‌فراز
نمودم من این پارسی‌نامه ساز

پی آنکه بنیاد آیین و کیش
در او زنده سازم به نیروی خویش

کنم تازه آیین شرع کهن
بر اندازم از مشرکان بیخ‌وبن

چنان خواهم از همت راد تو
و زان داد و بخش خداداد تو

که تا هست گردنده گردون بپای
ز من ماند این نامه اندر به‌جای

پس از این اشعار، مقاله‌ای تحت عنوان «بر سر آنم که گر ز دست برآید/ دست به کاری زنم که غصه سر آید» نوشته که خلاصه مفاد آن راجع به اهمیت روزنامه‌نگاری و تأثیر جراید در وقایع خونین آمریکا و حوادث اسپانیاست. او در این مقاله رشته سخن را طول داده و درباره انتشار روزنامه و استمداد از حضرت علی بن موسی‌الرضا (ع) نوشته است:

«باری نظر به مطالب معروضه فوق و اهمیت نشر جراید این بنده درگاه از دیرگاه می‌خواست گم‌شده مهجور وطن را که، چون «قارظان عنز و فقید ثقیف» خانمانش بر باد و نام و نشانش ازیادرفته است، در طی اوراق جراید به دست آرد و چشم فرزندان سعادتمند را به دیدار پدر مهربان روشنی بخشد. امید که بزرگان بر این خیال خرده نگیرند و بنده را جاهل و بوالهوس نشمارند و این کَرَت سیم* است که به این کار شگرف و خیال مقدس پرداخته‌ام و انصاف همی دهم که، چون در ایام سلف اعتمادم بر این خامه ابتر و اعتضادم بر توجه ابنای بشر بود، تأیید الهی در پیشرفت امورم مساعدت نفرمودی، چنان‌که در وهله اول کودک فکرم قبل از اوان ترعرع (رشدکردن)، زبان در کام کشید و دفعه آخری در رحم مادر سقط گردید، ولی اینک سپری ساخته‌ام که سهم حوادث بر وی کارگر نشود و جوشنی دارم که پیکان قضا از وی گذر نکند، زیرا که ملازم حصن ولایت است و چراغم شمع هدایت. آن را که روی‌امید به آستان‌اقدس حضرت ثامن‌الائمه و سراج الامه مولانا علی‌بن‌موسی‌الرضا -علیه و آبائه و اولاده الاف التحیة والثنا- باشد؛ البته با ثابت و سیار در ستیز و از گردش لیل و نهار نپرهیزد.

*بار سوم؛ ادیب‌الممالک کار روزنامه‌نگاری را قبلا دومرتبه در آذربایجان تجربه کرده و این‌بار در مشهد به سراغ روزنامه‌نگاری آمده است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->